هاناخبر - لقمان قنبری؛ از عمده ترین مشکلات جوامع سنتی از جمله جوامع عربی شکلنگرفتن بهنگام دولت هایی است که در اروپای باختری، از قرن 15 و 16 میلادی، به تدریج شکل گرفتند و پیوندهای عمیقی با جامعه خود به وجود آوردند. اساساً دولت مدرن به منظور تنظیم هویت اجتماعی بعد از عصر فئودالیته در مغرب زمین جوانه و رشد کرد. به عبارتی تمرکز قدرت سیاسی و شکل¬گیری دولت مدرن در قالب یک استراتژی اقتصادی- فرهنگی و یک روند عقلانی در غرب بوجود آمد و فرایندی بود که از دولت مطلقه شروع و به دولت های لیبرال- دموکراسی امروزی ختم شده است البته در طول این گذارها کارویژه های دولت نیز تغییرات زیادی به خود دیده است.
به طور کلی، در کشورهای غربی دولت - ملت سازی یک فرایند از پایین به بالا بود و در این فرایند دولت خود موجب رشد و استحکام ملیت گردید، اما به نظر می رسد قضیه شکل گیری دولت و دولت ملی در جهان عرب کاملا با آنچه در جهان غرب اتفاق افتاده است متفاوت باشد چرا که کشورهای عربی بر عکس جهان غرب برای مدتپها تحت استعمار بودند و روندهای مذکور در مورد شکل گیری دولت ملی در غرب را طی نکرده بودند.
همچنین یکی دیگر از عمده ترین تفاوت های شکل گیری دولت ملی در جهان عرب با دولت ملی در غرب به این مهم بر می گردد که در جهان عرب پروسه شکل گیری دولت بر عکس جهان غرب نه تنها متاثر از الگوی اقتصادی – فرهنگی نبوده است بلکه در بستر و متاثر از معادلات استراتژیک نظامی- سیاسی بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی و متعاقباً در فردای پساکلونیالیسم در منطقه شکل گرفتند. به عبارت دیگر پس از خروج استعمارگران از کشورهای عربی، دولت هایی شکل گرفتند که بیشتر حالتی پروژه ای داشتند تا پروسه ای و نتیجه این طرح، بی قاعدگی و بی توجهی به بافت و زیست اجتماعی مردمان ساکن در این جوامع و همچنین ظهور تضادها و تعارض های داخلی در این جوامع بوده است. نمونه بارز این مسئله کشور لبنان، فلسطین و اسرائیل در منطقه است که بخش عمده ای از تنش ها و جنگ های مرزی و ایدئولوژیک در منطقه به مسئله و ماهیت ساخت دولت های حاکم بر این جوامع بر می گردد که هم در داخل قلمروهای ملی خود با گروهای قومی و مذهبی و هم با دولت های همسایه بر سر مسئله قلمرو و مسائل ایدئولوژیک اختلاف و تقابل دارند.
نکته مهم دیگر در فرانید شکل گیری دولت در جهان عرب این است که بانیان دولت سازی در جهان عرب از طریق نیروی مهیچ ملی گرایی و سایر سیاست-ها و ابزارها، روند ملت سازی را پیش بردند. در حقیقت ملت سازی در کشورهای تازه استقلال یافته عربی چیزی نبود جزء دولت سازی و نوعی ملی گرایی رسمی/ دولتی و نوعی ایدئولوژی برنامه ریزی شده بود. اما پیامدهای شکل نگرفتن روند عادی دولت- ملت سازی در معنای واقعی و تاریخی آن در منطقه خارومیانه منجر به پیدایی دو ویژگی اصلی در ساختار سیاسی این کشورهای شده است: نخست، دخالت و نفوذ نظامیان در سیاست این کشورها؛ دوم، شکل گیری نظامهای اقتدارگرا و دیکتاتورمنش بود. همان طور که می دانیم دخالت نظامیها در مدیریت سیاسی جهان عرب برآیند تغییرات در عرصه بین الملل و محیط اجتماعی و سیاسی داخلی از یک طرف، و تمایل نظامیان برای اثرگذاری بر نحوة توزیع منافع از طرف دیگر بوده است.
همچنین نیروهای نظامی در خاورمیانه نقش دوگانهای در مدیریت سیاسی جوامع عربی بر عهده داشتند. یکی ایفای نقش پلیس برای مراقبت از رژیم ها در مقابل مخالفت ها و ناآرامی های گسترده داخلی و دیگری مقابله با تجاوزات خارجی و حفاظت از تمامیت ارضی بود. نکته قابل توجه دیگر این است که استعمارستیزی و ملی گرایی با آغاز استقلال یابی کشورهای عربی آنتی تزی در برابر تز موجود یعنی معادلات و مناسبات مستقر در دوران استعمار بود و در این راستا نیز نظامیان دست بالا را داشتند، زیرا این گمان در جامعه به وجود آمد که با سپردن کارها به نظامیان، راه رسیدن به توسعه اقتصادی، کارایی سیاسی، پویایی ارزشی و ثبات اجتماعی هموار خواهد شد. به طور کلی از مهمترین نتایج دخالت و حضور نظامیان در سیاست کشورهای در دوره بعد از استقلال، میلیتاریزه کردن وسیع ساختار دولتی، ایجاد شبکههای عریض و طویل امنیتی، سرکوب و خشونت مطالبه گیر مردم، تحدید آزادی های سیاسی و مدنی و از بین بردن احزاب سیاسی و تشکل های دموکراتیک بوده است.
همچنین در مورد دولت های اقتدارگرای در منطقه باید گفت هرچند تنوعی از نظامهای پادشاهی تا نظامهای جمهوری در منطقه مستقر هستند اما بیشتر این کشورها نظامهای سیاسی غیر دمکراتیک هستند. بهعبارتدیگر اقتدارگرایی شکل غالب حکومت های منطقه است که بهصورت انحصاری بر منابع دولتی کنترل دارند و الگوی حکومتی خود را به شیوه های مختلفی بازتولید میکنند. اما آنچه مسلم است این است که در شرایط فعلی دولت های شبه وستفالی منطقه دیگر مثل گذشته پاسخگوی نیاز نسل امروز نیستند و پیشبینی میشود این کشورها به علت بحران حاکمیت و متأثر از خیزشهای مردمی بهزودی دچار تنش، بحران و بیثباتی سیاسی شوند چرا که بسیار زیادی از کشورهای منطقه جزء ضعیف ترین دولت- ملت ها در سطح جهان بهحساب میآیند. همچنین فراموش نباید کرد که طولانیشدن حکمرانی حاکمان در منطقه موجب سلب مشروعیت نظامهای حاکم و بروز ناآرامی های سیاسی برگشت ناپذیر خواهد شد. تجربه تاریخی نشان داده است که مشکلات متعدد اقتصادی، بیکاری، فساد و نظام اداری ناکارآمد این حکومتها را بهسوی اعمال خشونتهای بی پایان سوق داده و نظام سرکوب در این جوامع که به لطف دلارهای نفتی و بر پایه تکنولوژی های مدرن بنا شده اند، ساختار اجتماعی را آماده انفجار خواهند کرد. به طور کلی از نتایج و پیامدهای دخالت نظامیان در سیاست و اقتدارگرایی فرمانروایان در این جوامع میتوان به اتکا بیشتر دولتها منطقه بر بنیانهای مشروعیت سنتی، ایدئولوژیهای فراگیر و استفاده از نیروهای نظامی و امنیتی برای سرکوب نیروهای تحول¬خواه، توسعة ناموزون، انسداد جامعه مدنی، انسداد مشارکت سیاسی، سرکوب جنبش های اجتماعی، مسدودکردن فعالیت های سیاسی و اجتماعی زنان، توسعه وابسته و در نهایت به بحران مشروعیت اشاره کرد.
ارسال نظر