هاناخبر - در این ساعت، در این لحظه، در این سرزمین…
ایران ایستاده.
ایران نمیلرزد، نمیگریزد، عقب نمینشیند.
ایران، برخاسته است. با سینهای ستبر، با چشمانی باز، با دلی پر از ایمان و مردمی که چون کوه، کنار هم ایستادهاند.
دو روز است که آسمان خاورمیانه، دیگر آسمان سابق نیست.
دیگر نمیشود با نام اف۳۵ ترس کاشت.
دیگر نمیشود با تکنولوژی غرب، بر غرور شرقیها تاخت.
سه پرندهی افسانهای رژیم صهیونیستی ــ همانهایی که سالها بود با هیاهو معرفیشان میکردند ــ اکنون در عمق خاک ایران دفن شدهاند.
نه با موشکهای آمریکایی.
نه با حمایت هیچ ابرقدرتی.
بلکه با دستهای مهندسان ایرانی، با مغزهای خلاق فرزندان این خاک، با سامانهای که نامش را غرور گذاشتهایم، پدافندی که "ساخت ایران" است، "ایمان ایرانی" است.
هر F-35 که سقوط کرد، گویی کوهی از تحقیر بر سر اسرائیل فرود آمد.
و همزمان، دل هر ایرانی در سرتاسر جهان لرزید… از شادی، از غرور، از اینکه:
«ما میتوانیم، ما ایستادهایم، ما شکستناپذیریم.»
و اکنون، از دل زمین، موشکهای خیبرشکن برخاستهاند؛ نه فقط آهن و آتش، بلکه دعاهای مادران شهید، اشکهای کودکان غزه، و صدای بغضگرفتهی یک ملت مظلوم را با خود دارند.
این موشکها به تلآویو رسیدهاند. به قلب فرماندهی رژیمی که سالهاست جز خون، جز وحشت، جز کودککشی چیزی به جهان نداده است.
پنتاگون اسرائیل، اکنون دیگر فقط یک نام است؛ ساختمانی نیست که باقیمانده باشد…
پهپادهای ایرانی، از خاک دشمن عبور کردند. آرام، دقیق، مقتدر.
هیچ گنبدی، هیچ سامانهای نتوانست جلویشان را بگیرد.
گنبد آهنین، آهنی نبود… حبابی بود بر روی وحشت!
«تاد» آمریکایی، مثل همیشه، فقط نظاره کرد و گزارش نوشت:
«ما نتوانستیم.»
اما بزرگترین دستاورد، نه این ساقطسازیها، نه این نفوذها، نه این پیروزیهای نظامی.
بلکه این بود که مردم ایران، دوباره یک ملت شدند.
شیعه و سنی، ترک و کرد و لر و بلوچ، زن و مرد، پیر و جوان…
همه با هم، یکدل، یکصدا:
«در برابر ظلم، ما همه ایستادهایم.»
امروز در ایران، پرچمها بالاست، دلها قرص است، امید در چشمها برق میزند.
مادری در بوکان برای سربازان دعا میکند.
پدری در تبریز پرچم ایران را به دوش میکشد.
جوانی در خوزستان داوطلب دفاع است.
و کودکی در تهران میگوید:
«بابا! ما اف۳۵ زدیم، آره؟!»
و پدر، اشک در چشمانش حلقه میزند…
میگوید:
«آره پسرم… ما زدیم… ما ایستادهایم… برای تو.»
ارسال نظر