کُردها در کلاردشت ، بخش اول / مژگان کاوسی

آنچه از همین مطالعات زبان شناسی دریافت می شود این است که کُردهای کلاردشت و مخصوصا دلفان ها گویشی بی نهایت نزدیک به لکی دارند که می تواند گونه ای گویش لکی از زبان کُردی محسوب گردد.

 هاناخبر - مژگان کاوسی، به واقع اظهار نظر قطعی  و کاملا دقیق درباره ی خاستگاه اولیه ی کُردهایی که طی دوره های مختلف تاریخی  تحت نام "خواجوند" به  کلاردشت آمده اند، ممکن نیست.
 این مهاجرت ها  تنها یک اتفاق بی هدف  تاریخی نبوده است؛ قطعا این رویدادها هدفهای دو جانبه ای را در مبداء و مقصد این مهاجران دنبال می کرده است.
یکی از اتفاقات مهم تاریخی در کلاردشت پس از حمله ی مغول، پیدایش موج جدیدی از مهاجرت ها بود که بعدها منشاء تحولات اجتماعی و سیاسی مهمی در منطقه گردید.
این قضیه به مهاجرت اجباری طوایفی از اقوام کُرد از غرب ایران به کلاردشت و مناطق همجوار آن مربوط می شود. مناطق مبداء بعضی از این طوایف در برخی اسناد تاریخی "بیجار گروس" و "کردستان" معرفی شده اند که البته با توجه به مطالعات زبان شناسی در حوزه ی زبان کردی و گویش های آن می توان به سرنخ های دیگری  نیز رسید.
در اینجا ذکر چند مورد لازم به نظر می رسد:
 یکم:
این طوایف در بعضی از کتب، از جمله کتاب های دکتر علی ملک پور و طهمورث فقیه نصیری، هر دو به نام  "کلاردشت"،  تحت عنوان "طوایف کُرد و لُر" معرفی شده اند؛ اما از آنجا که در بین این مهاجرین که از غرب کشور و در دوره های مختلف تاریخی به غرب مازندران اعم از کلاردشت و کجور کوچانده شده اند، هیچ طایفه یا گروهی وجود ندارد که به گویش یا لهجه ای از لُری صحبت کند، شاید بتوان این اشتباه را به جغرافیای سیاسی ایران و شرایط کُردها در غرب آن نسبت داد.
در توضیح این مسئله می توان فرضیه ای را ارائه نمود: از آنجا که زبان کُردهای کلاردشت لهجه های مختلفی از گویش لکی است و از طرفی، قسمتی از مناطق کردنشین ایران تحت نام لکستان، در جغرافیای سیاسی لرستان واقع شده اند، شاید این ابهام را به وجود آورده باشد که عده ای از مهاجران از طوایف "لُر" بوده اند؛ در حالی که بر مبنای مطالعات زبان شناسانه  نمی توان حضور لرها را در مهاجرت های جمعی تاریخی کلاردشت یا کجور اثبات کرد.
آنچه از همین مطالعات زبان شناسی دریافت می شود این است که کُردهای کلاردشت و مخصوصا دلفان ها گویشی بی نهایت نزدیک به لکی دارند که می تواند گونه ای گویش لکی از زبان کُردی محسوب گردد؛ لهجه هایی از این گویش که از نظر واژگان، افعال، ضمایر و ... گاها بی نهایت نزدیک به لکی هستند و متاسفانه تنها ساختار ارگاتیو خود – که یکی از بارزترین ویژگی های زبان کُردی است - را از لحاظ دستوری از دست داده اند؛ کُردهای کجور هم کلا با گویشی از گویش های کُردی جنوبی صحبت می کنند که قرابتی با لکی ندارد و از اساس  بحث جغرافیای سیاسی لرستان درباره ی ایشان مصداقی نمی یابد.
اما شاید  نکته ی به ظاهر مستدل تر این است که عده ای، خواجوندها را لک و زیرمجموعه ی لر کوچک به حساب آورده اند. از این دیدگاه قابل درک است  که چرا برخی از مورخین این مهاجران را  از طوایف کرد و لر دانسته اند. در این باره باید گفت: نکته ی قابل تامل در باب هویت یابی این مهاجران – همانطور که در نوشته های دیگرم نیز مستمرا به آن اشاره نموده ام – تاکید پیشینان ایشان بر کُرد نامیدن خود است. آنان همواره برای پدران، خود و فرزندانشان هویت کُردی تعریف کرده و آن را به نسل بعد انتقال داده اند. انتقادی که بر نویسندگان کتب کلاردشت وارد است اینست که ایشان، هر دو اهل کلاردشت بوده  و از نزدیک ترکیب جمعیتی منطقه را به خوبی درک کرده اند؛ چطور است که بدون توجه به مشاهدات میدانی خود، تنها صرف نقل قول از مرجعی بیگانه مانند هنری فیلد از عبارات "طوایف کرد و لر" در کتب خود استفاده کرده اند؟

دوم:
در برخی اسناد تاریخی – همانطور که پیشتر اشاره شد – مذکور است که طوایفی از بیجار گروس به کلاردشت و کجور کوچانده شده اند. (بیجار شهری در استان کردستان که پیشتر مرکز ولایت گروس بوده است.)
 از لحاظ مطالعات تاریخی و زبان شناسی به مواردی در این باره  بر می خوریم که لزوم پژوهش های میدانی در منطقه ی گروس را به ما نشان می دهد. امر مهمی که برای رسیدن به خاستگاه اولیه ی  مهاجرین کرد با توجه به گویش آنها ضروری است و متاسفانه تا کنون پژوهشگری از بین کردهای کلاردشت و کجور به آن نپرداخته است. (نگارنده به عنوان یکی از مهمترین پروژه های پژوهشی خود، آن را در برنامه ی کاری دارد که امید است در نزدیک ترین زمان ممکن  محقق شود.)
ضرورت این مطالعه و پژوهش در آن است که گویش کردهای کلاردشت  نوعی از لکی است؛  از طرفی طوایفی از لک هم اکنون نیز در بیجار گروس حضور دارند. طوایفی که در دوران ملوک الطوایفی  برای فتح  و فرمانروایی به مناطق گروس کردستان رفته و ماندگار شده اند.
فرضیه ای از نگارنده در این باره وجود دارد که گروهی از مهاجرین به کلاردشت، از آن دسته از مهاجرین فاتح لکی باشند که قبلا به بیجار رفته بودند. اثبات این فرضیه  مطالعات و پژوهش های زیادی را می طلبد و چون تا کنون میسر نگردیده،  بیان نظریه ی  قطعی را به آینده موکول می نمایم.
البته  ذکر نکته ی دیگری  نیز در این باره لازم است؛ اینکه دلفان ها با توجه به تفاوت لهجه ای که با سایر کردها در کلاردشت دارند و از طرفی- غیر از ساختار ارگاتیو- دقیقا مانند کردهای لک منطقه ی دلفان در استان لرستان صحبت می کنند، تا چه حد ممکن است مستقیما از مناطق نامبرده در استان لرستان کنونی به کلاردشت کوچانده شده باشند؟
به تمام موارد بالا در این باب باید مورد دیگری را نیز اضافه نمود: در باب کوچ کردها از گروس به کلاردشت و کجور، تماما به نظرات هنری فیلد در این باره استناد می شود . این در حالی است که عده ای از پژوهشگران این نظر هنری فیلد را اشتباه دانسته  و معتقدند که خاندان صوفی املش از منطقه ی گروس به این ناحیه آورده شده اند و نه کردهای کلاردشت و کجور! این دسته از محققین معتقدند که باید در درستی نظرات هنری فیلد شک کرد.

سوم:
نکته ی قابل تامل دیگر درباره ی کردهای کلاردشت و حتی کجور این است که علی رغم تفاوتهای گویشی و لهجه ای همگی "خواجوند" نامیده می شوند.
"خواجوند" نامیده شدن تمامی این مهاجران، حتی با وجود تفاوت های فاحش و مشهود گویشی بین خواجوندهای کلاردشت با کجور و یا اختلاف لهجه ای قابل ملاحظه  بین دلفان های کلاردشت با سایر کردهای این شهرستان، می تواند بیانگر منشاء غیر طایفه ای این نامگذاری باشد؛ بنابراین می توان چنین فرضیه ای را مطرح کرد که این کُردها از طوایف مختلفی که منشاء طایفه ای یکسانی ندارند بوده و ضمن یک پیمان و اتحاد سیاسی نظامی، مجموعا خود را  "خواجوند"  نامیده اند.
لازم به ذکر است که عده ای در این باره نظر دیگری دارند و شهرت تمام این مهاجران به "خواجوند" را به علت قرابت آداب و مسلک آنان می دانند.

هنری فیلد این مهاجران را  به پنج شعبه تقسیم می کند:
1-سلطانقلی خانی  2-کاکاوند  3- لک  4-خواجوند  5- دلفان
باید گفت: اسامی "خواجوند" ، "لک" و "دلفان" همچنان در کلاردشت وجود دارد اما از شهرت کاکاوند و سلطانقلی خانی هیچ اثری نیست. جالب اینجاست که گویش تمام این طوایف، " لکی"  با لهجه های بسیار نزدیک به یکدیگر است و تفاوت مشهود کردهای مشهور به "لک" در کلاردشت با سایر کردهای این منطقه،  تنها  در نوع آداب دینی و آیینی است. کردهایی که  در کلاردشت به لک  مشهورند  پیرو مذهب شیعه  و بقیه ی کردهای این منطقه پیرو آیین یارسان می باشند.
 
در اینجا به بحث تحلیلی- تاریخی بازگشته و حداقل به بیان  دو هدف عمده برای کوچ اجباری و مهاجرت خواجوندها به کلاردشت و نواحی همجوار می پردازیم. این دو هدف عبارتند از:
1- ایجاد تعادل جدید سیاسی  و جمعیتی در منطقه ی مقصد مهاجرت خواجوندها یعنی کلاردشت، کجور و مناطق همجوار به منظور کاستن از برخی مزاحمتها  و ماجراجویی های بومیان بر علیه حکومتهای مرکزی ایران
2- ایجاد شکاف و تضعیف قبایل کرد در مناطق مبداء مهاجرت - مناطق غرب کشور -  و باز هم به منظور تمکین آنها در برابر حکومت مرکزی

خواجوندها در سرزمین خود و بنا بر خصلت ایلی به طور سنتی، اجتماعی متشکل و نیرومند بودند. آنها دارای هویت، تاریخ و فرهنگی روشن و شناخته شده اند؛ این امر برای حکومت های اقتدارگرای آن دوران چندان مطلوب نبوده و لذا پراکندن آنها را در دستور کار خود قرار دادند.
ادامه دارد.....

 

  • بالاوند : باسلام خدمت خواهر عزیزم طبق تحقیقاتی که من داشته ام در معرفی ایلات لک باید گفت آنها در اصل گوران هستند و لک زند یکی از تیره های گوران و زبان لکی همان زبان گوران است و طبق کتاب شرفنامه با کلهریکی هستند
  • ویسی : ممنون از تحقیق و پژوهش شما...خانواده هایی با نام کاکاسلطانی که کرد هم هستند در مناطق کلاردشت احتمالا ترکیبی از دو طایفه کاکاوند و سلطانقلی خانی باشند

ارسال نظر

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
2 + 6 =